skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

مروری بر تاثیری که توییتر بر جهان گذاشت

نوبت مرثیه‌سرایی پرنده آبی

مینا پاکدل تحریریه

۸ دی ۱۳۹۵

زمان مطالعه : ۱ دقیقه

شماره ۴۱

تاریخ به‌روزرسانی: ۳۰ مهر ۱۳۹۸

بخواهیم یا نه، دوست داشته باشیم یا نه، دل‌مان برای چاپار، پست و علامت دادن با دود تنگ شود یا نه، عصر، عصر شبکه‌های اجتماعی است. «اگر او نمی‌توانست به سمت دنیا برود، دنیا می‌توانست به سمت او برود.» این جمله‌ای است که دوریس کرنز در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید. می‌شود همین جمله را به شبکه‌های اجتماعی هم تعمیم داد. شاید این ما نیستیم که به سمت شبکه‌های اجتماعی می‌رویم؛ شبکه‌های اجتماعی هستند که از هر سو سر برآورده‌اند، ما را احاطه کرده‌اند و به سمت ما می‌آیند. در این میان، توییتر نیز به عنوان شبکه‌ای که بر پایه میکروبلاگینگ است، اهمیت بسیاری دارد. در این پرونده، به تاریخچه شکل‌گیری توییتر، اوج و فرود این شبکه اجتماعی در حوزه اخلاق، سیاست و اقتصاد می‌پردازیم و نگاهی به عملکرد مدیرعامل امروز توییتر، جک دورسی می‌اندازیم. همچنین نقدها و تحلیل‌ها را در زمینه عملکرد این شرکت در حوزه‌های فوق، مرور می‌کنیم. از سویی دیگر با توجه به اخبار ضد و نقیض در مورد فروش توییتر، این سوال پیش می‌آید که آیا همین روزها نوبت مرثیه‌سرایی برای پرنده‌ آبی توییتر می‌رسد یا نه؟

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۴۱ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۴۱ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/29g
مینا پاکدلتحریریه

    کارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمه‌ها را اگر در گفتار شفاهی کم می‌آورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشت‌هایم لیز نمی‌خورند. در آن سال‌ها ترجمه می‌کردم و ویرایش. در گیرودار پایان‌نامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژه‌نامه‌های پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پاره‌وقت کار کنم. آن‌موقع‌ها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمی‌ای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جای‌گیر شدم طبقه هم‌کف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چم‌وخم روزنامه‌نگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفت‌وسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول می‌گذرد. در این سال‌ها با چند ماهنامه و فصل‌نامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کرده‌ام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بوده‌ام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدم‌هایش کسانی‌اند که تو را همان شکلی که هستی، می‌پذیرند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، با همه روشنایی‌ها و تاریکی‌ها.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو