skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

پرونده‌ای درباره فناوری اقلیمی؛ خاطر زمین آتش گرفته است*

مینا پاکدل تحریریه

۳ تیر ۱۴۰۲

زمان مطالعه : ۱ دقیقه

شماره ۱۱۳

پرونده‌ای درباره فناوری اقلیمی
جنگل‌ها در آتش می‌سوزند. یخ‌ها آب می‌شوند. سطح دریاها بالا می‌آید. توفان‌ها می‌غرند. سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. زمان می‌دود. مردم در انتظار بر جای می‌مانند. رهبران اشتباه می‌کنند، شکست می‌خورند و دروغ می‌گویند. راه‌حل‌ها دور و غریب به نظر می‌رسند. و آینده نامعلوم است. فناوری اقلیمی از راه‌حل‌هایی است که با پررنگ‌تر شدن بحران، بیشتر از آن صحبت می‌شود و در چند سال اخیر سرمایه‌گذاری‌های عظیمی در آن انجام شده است. اما به نظر برخی تحلیلگران، این موج جدید فناوری‌های اقلیمی حباب جدیدی است که دیر یا زود می‌ترکد. در مقابل برخی دیگر می‌گویند فناوری‌های اقلیمی با پیچیدگی‌هایی مواجه‌اند: از مشکلات فنی و اقتصادی گرفته تا موانع سیاسی. با این حال همچنان می‌توان امیدوار بود که با اتکا به آنها وضعیت بهبود یابد. فناوری اقلیمی در میانه این اضطرار و ابهام به ما وعده می‌دهد که می‌توانیم آینده سبزتری را برای خودمان، نسل‌های آینده و دیگر موجودات و کره زمین تصور کنیم؛ شاید خیالْ اولین قدم برای حل این پارادوکس است، خیال دنیای بهتر دیگر. *برگرفته از «خاطرم در آتش است. یاسمن‌ها را فرا خوانید...» لورکا، ترجمه احمد شاملو.

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۱۳ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۱۳ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/f8b
مینا پاکدلتحریریه

    کارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمه‌ها را اگر در گفتار شفاهی کم می‌آورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشت‌هایم لیز نمی‌خورند. در آن سال‌ها ترجمه می‌کردم و ویرایش. در گیرودار پایان‌نامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژه‌نامه‌های پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پاره‌وقت کار کنم. آن‌موقع‌ها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمی‌ای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جای‌گیر شدم طبقه هم‌کف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چم‌وخم روزنامه‌نگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفت‌وسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول می‌گذرد. در این سال‌ها با چند ماهنامه و فصل‌نامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کرده‌ام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بوده‌ام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدم‌هایش کسانی‌اند که تو را همان شکلی که هستی، می‌پذیرند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، با همه روشنایی‌ها و تاریکی‌ها.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو