skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

ناداستانیک روز یک مدیر

گپی با پوریا عالمی نویسنده‌ای که تماشاچی شد؛ زنده‌ام که روایت کنم*

۵ مهر ۱۴۰۲

آرش برهمند

شماره ۱۱۶

زمان مطالعه : ۳۰ دقیقه

جشنواره نوروزی آنر

گپی با پوریا عالمی نویسنده‌ای که تماشاچی شد؛ زنده‌ام که روایت کنم*

آرش برهمند تحریریه

۵ مهر ۱۴۰۲

زمان مطالعه : ۳۰ دقیقه

شماره ۱۱۶

پوریا عالمی را نمی‌شناسید. روزنامه‌نگار نیست. طنزنویس نیست. یک کسب‌وکار نساخته. شغل‌هایش او را توصیف نمی‌کنند. او یک تماشاچی است. بخشی از جمعی که هنوز باور دارند خلق ‌کردن سرریز آنچه است که از جهان گرفته‌ای و فقط ابزارهایش برای روایت جهان سال به سال متفاوت می‌شود. پوریا از آن دسته روزنامه‌نگارانی نیست که برای کار ما هاله تقدسی قائل باشد، نه خودش را مطبوعاتی می‌داند و نه کسب‌وکاری. به نظرش در خلال این همه سال فعالیت چهره‌های متعددی ساخته است که همه به اندازه هم واقعی هستند و آی‌قصه هم ایستگاه آخرش نیست. روایت سریع ما از داستان این نویسنده سرگردان در میان استارت‌آپ‌ها را از دست ندهید.   پوریا، می‌دانم که از سن بسیار پایینی کار می‌کردی. لحظه اولی که پیش خودت فکر کردی این‌کاره هستی، آن کار چی بوده و در کجا بوده است؟ من خیلی سگ‌دو می‌زدم! دلم می‌خواست یک کاری بکنم و نمی‌دانستم می‌خواهم چه‌کار کنم و برای همین از هر چیزی سریع می‌گذشتم. هر کاری می‌توانستم می‌کردم و خیلی نزدیک به هنر داشتم قدم برمی‌داشتم. نقاشی می‌کردم و طراحی می‌کردم. اینها مربوط به سال سوم دبیرستان بود. متولد چه سالی هستی؟ ۱۳۶۱. هر کاری که می‌توانستم در این رابطه‌ها می‌کردم، با مطبوعات به‌شدت نامه‌نگاری می‌کردم، عکاسی می‌کردم، سعی می‌کردم مجسمه بسازم، شمع می‌ساختم، خیلی دنبال یک کاری بودم. حس می‌کنم فضای خانواده برای این تجربه‌های کودکی تو خیلی مهیا بوده. از اینکه می‌گویی شرایط خانوادگی مهیا بوده، اگر منظورت اقتصاد خانواده است، نه. چون پدرم دو بار یا سه بار رسماً ورشکست شده بود. ولی شکل زندگی ما شبیه آدم‌های ورشکسته نبود. مثلاً کجای تهران ساکن بودید؟ ببین ما حتی مهاجرت کردیم خارج از تهران و مدتی در شهرک اندیشه زندگی کردیم، یکی دو سال قبلش در سرآسیاب ملارد زندگی کردیم. من کلاس دوم، سوم و چهارم دبستان را سرآسیاب ملارد درس خواندم. منزل...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۱۶ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۱۶ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/fzp
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو